Hosted by FreeImageHosting.net Free Image Hosting Service

   «نه» نخستین نشانه و نمونه ی نخواستن ناروایی ها و نا به کاری ها بود؛

نخستین نشان پاکی انسان و نخستین نمودِ آدمی. آدمی با «نه» آغاز می شود،

با «نه» نمود می یابد و با «نه» به بلندای حقیقت انسانی و جانشینی خداوند

بر زمین دست می یابد؛ با «نه».

تاریخ انسان، در گذار طولانی زمان، سرشار است از تباهی های پیوسته،

از ستم های مستمر و از ظلم های خاموش و آدمیانی که خاموش، با

آرامشی جانورانه، آرام آمده اند، آرام رفته اند و آرام خورده اند و آرام خفته اند

و آرام مرده اند و آرام ... آه ... این که قبرستانی است شوم و پلید؛ نه جامعه ای

پویا و انسانی؛ پرنشاط و کمال جوی... و ... این که جنگلی است شوم؛

با جانورانی آرام، که به آرامی خورده می شوند و ددانی آسوده، که به آسودگی

خورده اند و فضایی که در آن بوی خون، بوی همیشگی آن شده است و آرامشی

که برآیند جانورانگی آن است؛ جنگلی با بنیاد های درختانی باستانی، به جای مانده

از اعصار و قرون، سنگواره و سخت، که هر از چندگاهی، ضجه ای دردناک،

خاموشی هراسناکش را در هم می شکند و صدای غرشی، فضای تاریک و وهمناک

آن را پر می کند؛ ضجه ای و غرشی؛ نشان نابودی جان داری، در چنگال های وحشت

و نفرت ددی ... و باز خاموشی... و باز خاموشی... و باز اندوه... و باز سکون... و باز

آرامشی هولناک و جانورانه و تاریخ انسان، این گونه... سپری می شود و به راستی،

خاموشی جانورانه را با جهان جوینده چه نسبتی است؟ خاموشی جانورانه کجا و

خروشان بودن انسانی و پوینده کجا؟ که این هر دو را، با هم پیوندی نبوده، نیست و

نخواهد بود.

ره گم نکنیم؛ کدام پویایی و کدام و چگونه خروشانی؟

نگاه خردک نگر، نگاه بی ریشه و در رویه مانده، همین که از جویایی می شنود و

یا از خروشانی می خواند، یا که از مسؤولیت انسانی و جانشینی خداوند دادگر،

بر زمین چیزی می خواند و می شنود، فریاد خشونت بر می آورد، بی درنگ خود را به

آب ها و آتش ها در می اندازد و با شتاب، «بودن» خویش را در «نابودی» آن که دشمن

می پندارد، می بیند؛ اما آیا باید چنین بود؟ آیا صرف بودن در صف حقیقت،

جواز خشونت را صادر می کند؟ هر لحظه به یاد آوریم که بودن در صف حقیقت،

هرگز صادر کننده ی جواز خشونت نیست؛ حق جویی، ما را مباد که به کام خشم

و خشونت در افکند؛ اما بی درنگ هم به یاد آوریم و با دریغی تلخ بگوییم:

در طول تاریخ بشر، آنان که دل به راستی، درستی و مردم دوستی نسپرده اند،

گاه آن چنان گام خشونت بر داشته اند، آن چنان بر طبل خشونت کوبیده اند و آن گونه

داغ و درفش برگرفته اند که راه را بر جویندگان خردمند راستی، بسته اند و شیفتگان

عدالت و مهربانی را، به کوره راه غم انگیز خشونت متقابل کشانده اند؛ اما هر لحظه

به یاد آریم و به یاد بسپاریم که آدمی با گفت و گوست که شکل می گیرد، با

گفت و گوست که شایسته ی نام آدمی می شود و در یک کلام، با گفت و گوست

که آدمی، آدمی می گردد و «نه» گفتن نیز، از همین گفت و گو جدا نبوده و نیست؛

«نه» گفتن، جزوی است ـ و گاه برترین جزوی است ـ از همین گفت و گو و گفت و گو،

نخستین راه و بهترین راه برای پدیداری جامعه ای نوین و عدالت گراست.

بکوشیم یاران! بکوشیم...

   بکوشیم یاران! بکوشیم یاران تا با هم گفت و گو کنیم؛ تا با دیگران گفت و گو کنیم و

با گفت و گو، به هم بگوییم: باید به هر آن چه ناروا، به هر آن چه ضد انسانی و ظالمانه

است، «نه» گفت و باید آغوش گشود به عدالت، به مهربانی، به راستی و درستی و

حرمت انسانی و پاس بداریم یاران! پاس بداریم اندیشه جویان عرفان، برابری و آزادی را؛

همانان که حرمت بلند «نه» گفتن به ناروایی ها را، با بهای شگفت نان و نام و جان

خویش، در گذار زمان و در هر روزگار پاس داشتند و پاس می دارند؛ بر اینان،

سلام جانمان ارزانی باد؛ بر اینان که باورمندان به خداوند دادگرند و هر بیدادگری را،

نشانی از بی دیانتی می دانند؛ بر اینان سلام جانمان ارزانی باد.

بدرود برادران و خواهرانم! بدرود یاران! بدرود.